سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ساعت 10:44 صبح شنبه 89/5/30

دوروزی مأموریت بودم ، چهارشنبه و پنجشنبه
شنبه اومدم شرکت و تا اومدم برا خانمکل یه پیامک بدم ایشون زنگ زدند
خوابشون میومده و صبح نرفتند سرکار و ساعت 9 قصد عزیمت داشتند
من هم شب قبلش تا ساعت 12 و نیم خونه داداشم مهمان باشم  همینطور میشم خوب
البت من هم همینطور شدم ، سرما که خورم ، سرم درد میکنه ، گلودرد دارم ولی بدتر از همه
سه دقیقه مونده به اذان صبح خانمکل بهم زنگ زد و از خواب بیدار شدم و فقط دو تا لیوان آب خوردم
گرسنه ام در حد تیم ملی

آخه خانم من ، جان من ، عمر من ، شما که میخوای منو از خواب بپرونی خوب ساعت 4 زنگ بزن

گرسنه ام و حالم مساعد نیست : انا لله و انا الیه راجعون


¤ نویسنده: عماد یونسی

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
168268

:: درباره من ::


:: لینک به وبلاگ ::


::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

احمدی . احمدی نژاد . ازدواج . انتخابات . انیشتن . بار گران . بروجردی . پیامک . تاهل . جمهوری . چیز . دزدی . دهمین . روزنوشت . ریاست . سفر استانی . سیاست . شعر . شیعه . عشق . غارت . مناظره . موسوی . میرحسین . نژاد . همسر . واقعیت .

:: آرشیو ::

سیاست خارجی
سیاست داخلی
جمهوری خودمختار آزاد اسلامی
خاطرات
مناسبت ها
.............

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو